مشاوران هیروو

روانشناسی ، مشاوره و درمان حوزه خانواده و کودکان

مشاوران هیروو

روانشناسی ، مشاوره و درمان حوزه خانواده و کودکان

مشاوران هیروو

مشاوران هیروو

۵۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشاوره تلفنی» ثبت شده است

خودمحوری در کودکان دو تا پنج و نیم سال

خود محوری در کودکان نخستین نکته مهم در ارتباط با هریک از مراحل رشد فکری  است چراکه چون از مرحله صحبت می کنیم ، موقتی است و دوام ابدی ندارد . کودک برای همیشه خود محور و اصطلاحا شیطون باقی نمی ماند .

خود محوری در کودکان 2

راه انتخاب را باز بگذارید

کودکان مرحله صفر ، نظیر کودکان دوساله به شدت خودمحور هستند خود محوری در کودکان باعث شده به هر ترتیب که شده به خواسته خود برسند . بنابراین راه دیگری برای هم گامی با جریان رشد کودک و خود محوری در کودکان اجتناب از تحمیل نظر و برخورد اراده هاست و راهی برای رسیدن به این مقصود ، ایجاد امکان انتخاب است . مثلا :

  • « زمان حمام کردن است ، قبل از شام حمام می کنی یا بعد از شام ؟ »
  • « مثل بچه های خوب بازی می کنید یا هرکدام به اتاقتان می روید ؟ »

با ایجاد امکان انتخاب به کودک فرصت تصمیم گیری می دهید و خود محوری در کودکان را کنترل می کنید  و با این سیاست به استقلال طلبی کودک  و خود محوری در کودکان در مرحله صفر احترام می گذارید .

خود محوری در کودکان

برای جلوگیری از خود محوری در کودکان انگیزه های مثبت ایجاد کنید

همانطور که می دانیم ، در مرحله صفر رشد اخلاقی ، خودبینی و  خود محوری در کودکان وخود توجهی از هر زمان دیگری قوی تر است . به همین دلیل و به احتمال زیاد کودک نظم وترتیبی را که برایش سودی در برداشته باشد به طیب خاطر می پذیرد ، (مطلبی است که برای همه انسانها ودر هر مرحله ای از رشد صدق می کند ، اما کاربرد آن در کودکان مرحله صفر بیشتر است ) . می توانید هم سطح آنها انگیزه های مثبتی برای اطاعت ارایه دهید . مثلا :

« وقتی شام خوردی می توانی دسر هم بخوری . »

« اگر ظرف پانزده دقیقه ، لباس خوابت را بپوشی و دندانهایت را مسواک بزنی ، برایت یک داستان جالب می خوانم . »

« وقتی اسباب بازی هایت را جمع کردی ، می توانی بیرون بروی . »

البته از انگیزه های مثبت برای جلب کودکان بزرگتر هم می توان استفاده کرد . مثلا می توانید با پسر ۹ ساله تان هم با جمله ی « اگر ساعت هشت ونیم به رختخوابت بروی برایت داستان می خوانم » برخورد کنید . همانطور که مطالب آتی عرض می کنیم ، بارشد کودک تنها تفاوتی که به وجود می آید این است که می توانید از روش های خوشایندتر دیگری هم استفاده کنید .

برای مشاوره تلفنی و مستقیم با روانشناس متخصص نوجوانان در مورد روش های صحبت کردن با نوجوانان و دیگر مساعل  ، بدون پیش شماره از تلفن ثابت با  ۹۰۹۲۳۰۵۹۸۳ تماس حاصل فرمایید

یا به سایت www.heiroo.com مراجعه کنید

توصیه ی ما ؛

توصیه ی ما مشاوران هیروو این است که تا حد امکان ، برای کنترل خود محوری در کودکان برای رفتار های خوب از پاداش های طبیعی استفاده کنید . مثلا بگذارید تا کودک صبحانه یا ناهارش را آنطور که دوست دارد انتخاب کند . اگر قرار است او را به گردش ببرید ، چه بهتر که در صورت امکان ، محل گردش را او انتخاب کند . این قبیل پاداش ها به مراتب بهتر پاداش هایی چون خرید اسباب بازی و دادن پول و نان شیرینی است . پاداش های طبیعی کمتر حالت رشوه پیدا می کند . به کودک پیام دهید که : « اگر حرف ما را گوش کنی ، شادی زندگی ات بیشتر می شود . » با صبوری و به کار بردن توصیه ها خود محوری در کودکان را کنترل کنید .

برای مشاهده مطالب بیشتر روی لینک زیر کلیک نمایید.

منبع : مشاوران هیروو

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۰
heiroo com
انگیزه 6

استعداد های کودکان را با وقت گذاشتن برای آنها کشف کنید

 استعداد های کودکان را با وقت گذاشتن برای آنها کشف کنید ؛ در برخورد با استدلال طلبی کودک ، توجه بیش ازحد به کنترل رفتار آنها درست نیست . یکی از بهترین راه های حرکت همگام با رشد کودک در مرحله صفر ، صرف وقت کردن با او ولذت بردن از مصاحبت با اوست .

کار هایی بکنید که هم برای شما و هم برای او لذت بخش باشد . صادقانه همبازی کودک شوید ، استعداد های کودکان را کشف کنید ، با او روی زمین بخوابید و آنطور که او می خواهد بازی کنید و با این رفتار اوقات خوشی برای خود و فرزندتان فراهم می آورید و در ضمن خستگی روزانه هم از بین می رود .

استعداد های کودکان

تشویق و تحریک استعداد های کودکان در مرحله صفر

ضمن رعایت محدودیت های گذشته ، کودک را با محدودیت های جدید آشنا کنید . نخستین و مهمترین راه رویارویی با استعداد های کودکان در مرحله صفر ( کودک تا پنج ونیم سال )، تأکید بر محدودیت های گذشته و آموزش محدودیتهای جدید ومورد نیاز است .

برای تعیین محدودیت برای کودکان مرحله صفر به عمق افکار آنها نفوذ کنید . آنجا چه می گذرد ؟ در ذهن کودک اوضاع و احوال دنیا مورد آزمایش و سوال قرار می گیرد . اینگونه استعداد های کودکان را کشف کنید .

در اعماق وجود کودک سوالی مطرح است : آیا می توانم در این جهان ، آنچه را می خواهم بدست آورم ؟ در مرحله صفر کودک خیال می کند دنیا به همان شکل که خواسته اوست باید باشد . فراتر رفتن از مرحله صفر مستلزم رد این نظریه است . کودک باید بفهمد که دنیا مکانی نیست که او بتواند به همه خواسته هایش برسد ؛ باید بفهمد که دنیا نظم وترتیبی دارد که ناگزیر از رعایت آن است و اگر رعایت نکند باید تاوانش را بپردازد . این ها طی کردن مراحل کشف استعداد های کودکان است .

شخصا مشاوره ی هیروو ، والدینی را دیده ایم که کودک به اصطلاح شیطون مرحله ی صفر را تحت هیچ محدودیتی قرار نداده و در نتیجه کودکی مستبد و پرخاشگر روی دستشان مانده است .

استعداد های کودکان

مادری نگران بود که آیا فرزند چهارساله اش ، جانیار طبیعی است . این مادر رفتار های فرزندش را چنین توصیف می کرد :

  • بد اخلاقی هنگام خواب و یا رفتن به کودکستان
  •  تقاضای کنار مادر بودن ، در همه اوقات ، حتی در وقت حمام کردن .
  •  امتناع از خوردن غذا در اوقات صرف صبحانه ، ناهار و شام و به جای آن اشتیاق به خوردن و آشامیدن بی موقع .
  •  توجه به پدر و بی توجهی به مادر
  •  رفتار فرشته گونه در حضور روان شناس

برای مشاوره تلفنی و مستقیم با روانشناس متخصص نوجوانان در مورد روش های صحبت کردن با نوجوانان و دیگر مساعل  ، بدون پیش شماره از تلفن ثابت با  ۹۰۹۲۳۰۵۹۸۳ تماس حاصل فرمایید

یا به سایت www.heiroo.com مراجعه کنید

هماهنگ بودن والدین در تربیت و یافتن استعداد های کودکان

به تصدیق مادر ، نه او و نه شوهرش ، هیچ کدام با جانیار سختگیر نبوده اند . هر گاه پدر کودک را به اصطلاح دعوا می کرد مادر در مقام محبت به کودک حرفی می زد و هر وقت مادر از سر خشم تشر می زد پدر درمقام استمالت وارد می شد . هرگاه جانیار از رفتن به رختخواب خود و تنها خوابیدن امتناع می ورزید ، پدر و مادر به او اجازه می دادند که با آنها بخوابد .

مادر جانیار می گفت : که شیطنت فرزندش اخیرا بیشتر شده است . ریختن محتویات نمک و فلفل دان روی زمین رستوران ، بد وبیراه گفتن به پشخدمت ها ، محبوس کردن خود در حمام و لگد زدن به چانه ی عمو جان و کارهایی ازین قبیل از جمله رفتارهایی بود که مادر جانیار به آنها اشاره کرد . آیا جانیار چهار ساله ی طبیعی بود ؟ بله ؛ مطمعنا طبیعی و سالم بود ، او با آزمودن دایم محدودیت های زندگی می خواست بر محیط اجتماعی خود مسلط شود .

تنها اشکال کار جانیار این بود که پدر ومادرش با پذیرفتن انواع سلطه جویی ها ، اورا با محدودیت های جدی زندگی آشنا نکرده بودند ؛ و حال آنکه برای جانیار لازم بود که از ساختار توقعات و انتظارات سایرین آگاه شود. اما پدر ومادر جانیار چه باید می کردند ؟ چطور باید استعداد های کودکان خود را کشف کنند ؟

چهار توصیه ای که مشاوره ی هیروو برای آنها دارد می تواند به هر پدر ومادری که با رفتار کودک خود مساله دارد کمک کند :

  1. پدر ومادر به طور خصوصی با هم صحبت کنید وفهرستی از رفتارهای نا خوشایند جانیار تهیه نمایید . توجه داشته باشد که یکی از مشکلات عمده ی والدین با هم مشورت نکردن است . مشورت کنید و استعداد های کودکان را کشف کنید ،در نتیجه به توافق مشخص دراین زمینه ؛ که از فرزندان خود چه انتظاراتی دارند نمی رسند .
  2.  برای هر رفتار ناپسند ضابطه و مجازاتی در نظر بگیرید . ضابطه و مجازات باید منطقی باشد ؛ موضوع را به روشنی با جانیار در میان بگذارید و به او بگویید که اگر خواسته شما را رعایت نکند،چه مجازاتی در انتظار اوست . برای هر دلیل و ضابطه ای که در نظر می گیرید ، دلیل بیاورید . نمونه هایی از این توصیه را در جدولی توضیح  داده ایم . سعی کرده ایم که از نمونه های رفتاری جانیار استفاده کنیم . در برخورد با سایر رفتارهای نامطلوب هم به همین طریق می توانید عمل کنید .
  3. با جانیار بنشینید وفهرست را مرور کنید . با این کار جانیار بی آنکه از رفتار شما متعجب شود درجریان امر قرار  می گیرد ؛ پیام شمارا دریافت کرده و می فهمد که توقع رفتاری دیگری را از او دارید و اگر جواب  مساعد ندهد ، باید تاوانش را بپردازد . از او بخواهید ، در هر مورد ، قاعده ی مورد نظر و دلیل آن را تکرار کند . با این سیاست فرزند شما دقیقا از توقعاتی که از او دارید مطلع می شود .
  4. قواعد مورد نظر را به اجرا بگذارید . جانیار مثل سایر هم سالانش ، سعی خواهد کرد به هر ترتیب که شده از اجرای مقررات مورد نظر شما طفره برود  . احتمالا با تکرار هر خطا از شما فرصت دیگری بخواهد .

قاطعیت در اعمال مجازات تعیین شده

این جاست که قاطعیت به خرج دادن اهمیت فراوان می یابد . توجه داشته باشید که با اعمال مجازات در اصل به کودک کمک می کنید تا به حرفهایتان گوش کند . ممکن است ابتدا کمی ناراحت شوید ، اما این ناراحتی موقتی است اما بزودی برطرف می شود .

مثلا ، به محض آنکه جانیار اسباب بازی هایش را به عمد می شکند ، منتظر شکستن اسباب بازی بعدی نشوید ، مجازات تعیین شده را فورا اجرا نمایید و یا مقررات مربوط به زمان خواب را در نظر بگیرید . وقتی کودک را در رختخوابش می گذارید از او بخواهید مقررات مربوط به خوابیدن و دلایل آن را به شما بگوید .

می توانید او را در یادآوری مقررات کمک کنید بعد او را ببوسید بعد از اتاق بیرون بروید . اگر فریاد کشید و سروصدا به راه انداخت ، طبق قراری که گذاشته اید با او رفتار کنید ( برای جلوگیری از هراس احتمالی می توانید در اتاق او چراغ خوابی هم روشن کنید ) و بی توجه به گریه وزاری از رفتن به اتاق او خودداری کنید . اگر مقررات را طبق برنامه اجرا کنید و بر مواضع خود بایستید ، خواسته های شما را رعایت خواهد کرد . حتی در این مسیر می توانید استعداد های کودکان را کشف کنید .


برای مشاهده مطالب بیشتر روی لینک زیر کلیک نمایید.

منبع : مشاوران هیروو


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۰
heiroo com


بیماری های عجیب و غریبی در رابطه با آزار دادن همنوع وجود دارد که همه این ها بر خاسته از پدیده های پیچیده در علم روانشناسی می باشد. متاسفانه این بیماری ها زمانی خود را نشان می دهند که به کسی آسیب وارد شده باشد. در ادامه قصد داریم ریشه سادومازوخیسم را بررسی کنیم. ابتدا با چند خبر هولناک از گوشه کنار کشورمان شروع میکنیم و از قربانیان سادومازوخیسم حرف میزنیم سپس سراغ بررسی و توضیح این بیماری میرویم.


رگبار خبرهای مهیب و دردناک در زمانه ما چنان شده که باید از بی حسی و خو گرفتن مردمان به زشتی و پلیدی و خشونت بیم داشت. یکی از اخباری که طی روزهای اخیر مایه خشم و ناراحتی شده، داستان غم انگیز زنی است به نام اعظم که به همراه دو دختر خردسالش به مدت بیست و یک روز زندانی شوهرش بوده و به دست او شکنجه می شده است.

این خبر را باید در امتداد خبر ناراحت کننده دیگری گذاشت که چندی پیش منتشر شد و از شکنجه شدن بیماران عقب مانده بستری در یک آسایشگاه خصوصی به دست پرستاران و نگهبانان شان حکایت می کرد. به این موارد می توان فیلم های ترسناکی را افزود که داعش از زجرکش کردن مخالفانش منتشر می کند. آنچه در تمام این موارد مشترک است، شکلی از رفتار است و انگیزه ای برای ابراز خشونت است که اغلب سادیسم یا دیگرآزاری خوانده می شود.

کلمه سادیسم در اواخر قرن هجدهم بر اساس آثار ادبی مارکی دو ساد فرانسوی به این طرز رفتار اختصاص یافته و در دوران معاصر در پارسی به دیگرآزاری ترجمه شده است. مارکی دو ساد (۱۸۱۴-۱۷۴۰ م.) اشراف زاده فروپایه ای بود که در حدود زمان انقلاب کبیر فرانسه به خاطر اعمال خشونت در مورد زنان روسپی شهرتی داشت و چون در داستان های تخیلی اش بر همین موضوع پای می فشرد و زوایا و جوانب رنگینی از آزار دادن دیگران را در بافتی جنسی روایت می کرد، شهرتی یافت و نامش بر این حال و هوا حک شد. کمابیش همزمان با او نویسنده دیگری به نام لئوپولد زاخر مازوخ سویه واژگونه این حالت را در آثارش حکایت کرد و این بار بر میل به آزار دیدن و خوار شدن تاکید کرد. به این ترتیب بود که نام او نیز در متون روانشناسانه به یادگار باقی ماند و جفت مزوخیسم/ سادیسم تعریف و در زبان ما به خودآزاری/ دیگرآزاری برگردانده شد.

شواهد تاریخی نشان می دهد که رفتارهای سادومازوخیستی از ابتدای کار در جوامع انسانی وجود داشته اند و داده های مردم شناسانه هم به رواج این نوع رفتارها در تمام جوامع گواهی می دهد. یعنی میل غریب به آزار دادن دیگری یا میل غریب تر آزار دیدن از دیگری انگار در تمام دوران ها در تمام جوامع وجود داشته است. بر مبنای همین میل، آیین های جمعی و مناسک اجتماعی گوناگونی هم تکامل یافته است که زجرکش کردن محکومان در ملأ عام یا زخم زدن بر خود در جریان مراسم مذهبی نمونه هایی از آن است.

این را می دانیم که همه نظام های روانی گرایشی طبیعی و پیش تنیده به لذت از خود نشان می دهند و باز این را هم می دانیم که حسی عمومی و فراگیر به نام همدلی و همدردی (empathy) در آدمیان وجود دارد که به همین ترتیب از تباری تکاملی برخوردار است و باعث می شود شادمانی و خنده از کسی به کسی سرایت کند و درد و رنج دیگری همچون شکلی ملایم از رنج خویشتن تجربه شود. بر این مبنا، این که مردمان بکوشند به شادمانی و لذتی بیشتر دست یابند و دیگران را نیز از آن برخوردار کنند، امر طبیعی و بدیهی می نماید؛ اما این که چطور ممکن است کسی از رنج دیگری لذت ببرد یا رنج خود را بپسندد، در نگاه نخست همچون ناسازه ای جلوه می کند. به ویژه وقتی دریابیم که این حس خود/ دیگرآزاری امری فراگیر و عمومی است و به حالتی بیمارگونه و استثنایی در جمعیتی کوچک از مردمان محدود نمی شود.

نظریه پردازی علمی مدرن درباره سادومازوخیسم در سال ۱۹۰۵ با «سه مقاله درباره جنسیت» به قلم فروید آغاز شد. پیش از این تاریخ ریشارد فون کرافت اِبینگ در سال ۱۸۸۶ در کتاب مهمش (روان رنجوری جنسی» (Psychopathia Sexualis) تعبیر سادیسم و مازوخیسم را برای توصیف این نوع رفتارها به کار گرفته و بر این نکته تاکید کرده بود که عنصر اصلی در ارتباط خود – آزارگرانه با دیگری، مقوله سلطه و کنترل کردن است و نه خودِ درد و رنج.

فروید در «سه مقاله» به این نکته مهم اشاره کرد که رفتار دیگرآزارگرانه و خودآزارگرانه اغلب همزمان در یک تن نمود می یابند و از این رو تعبیر سادومازوخیسم را ساخت. او این حدس را هم مطرح کرد که همگان تا حدودی برای نمایش این نوع رفتارها استعداد و آمادگی داشته باشند و این عمومی پنداشتن سادومازوخیسم چندان پیش رفت که بخشی از مراحل رشد روانی نوزدان را سادیک نامید چرا که با میل به گاز گرفتن و دریدن پیوند خورده است.

فروید بعدتر در مقاله مهم «بچه ای کتک می خورد!» بر ارتباط تخیل با میل خود/دیگرآزارانه تمرکز کرد و خیالپردازی های جنسی را با آن مربوط دانست. او مانند کرافت ابینگ معتقد بود سرشت مردان با دیگرآزاری و ذات زنان با خودآزاری سازگاری دارد و از این رو بروز هر یک از این حالات در جنس مخالف را بیمارگونه می دید. فروید و روانکاوان دیگر در کل معتقد بودند نادیده انگاشته شدن کودک از سوی والدینش و محرومیت از عشق و محبت خانوادگی عامل اصلی منحرف شدن جریان لیبیدو و بروز حالت های سادومازوخیستی است.


در روزگار ما مدل کلاسیک درباره رفتارهای خود/دیگرآزارانه مورد حمله های سختی قرار گرفته است. از یک سو داده های جدید نشان می دهد که رفتار سادومازوخیستی شیوعی بیش از آنچه گمان می شد، دارد و حتی در میمون های عالی مانند شامپانزه هم نمودهایی از این رفتار دیده شده است. پیمایش مشهور کینزی نشان داد که حتی خواندن داستان هایی با محتوای سادومازوخیستی برای ۱۲ درصد زنان و ۲۲ درصد مردان به لحاظ جنسی تحریک کننده است و این فراتر از میزانی است که از یک عارضه یا انحراف روانی انتظار داریم.

از سوی دیگر، طی دهه های گذشته جنبش هایی اجتماعی را داریم که بر فراگیر بودن و بی زیان بودن شکلی ملایم و «داوطلبانه» از ارتباط سادومازوخیستی تاکید می کنند و با بیمارگون شمرده شدن این رفتارها مخالفت می ورزند. از دید نویسندگانی که سخنگوی این جریان هستند، رفتار خودآزارانه و دیگرآزارانه شکلی از اندرکنش جنسی صریح یا پنهان میان من و دیگری است که با تبادل لذت همره است اما داد و ستد این لذت در شبکه ای پیچیده از قدرت و سلطه تعریف می شود و با تعویق و رنج همراه است. هر چند چون هر دو طرف بر سر آن توافق دارند، امری غیراخلاقی یا زیانمند یا ناسالم قلمداد نمی شود.

در کنار این برداشت ها، دیدگاه های تجدیدنظرطلبانه ای در اردوی روانکاوان را هم داریم. مشهورترین دیدگاه در این میان به ژل دلوز تعلق دارد که در نوشتار مهمش «سردمزاجی و سنگدلی» (۱۹۶۷ میلادی) با فرض مرکزی فروید مخالفت کرد و گفت که سادیسم و مازوخیسم دو طرز رفتار به کلی متفاوت هستند که در یک فرد ظهور می یابند اما خاستگاه ها و ساز و کارهایی به کلی ناهمسان دارند.

از دید او حالت مازوخیستی بر «قرارداد» تاکید داشت و مشروط شدن لذت بر اساس قواعد منسوب به دیگری را بیان می کرد در حالی که سادیسم بر رکن «قانون» استوار بود و اعمال سلطه بر دیگری را مورد تاکید قرار می داد. از دید دلوز، مازوخیسم از اتحاد نهاد (id) و فرامن (super-ego) نشأت می گرفت و با انحلال کامل «من» همراه بود. در مقابل، سادیسم حاصل غلبه من (ego) بر نهاد و فرامن بود و من را به مرتبه قانون گذار و جایگزینی برای فرامن بر می کشید.

یکی از بحث هایی که از همان ابتدای قرن بیستم درباره سادومازوخیسم مطرح شد، ارتباط این حالت با خشونت و بی رحمی بود. در رفتارهایی که از شوهر دیوانه اعظم سر زده یا آنچه داعش در فیلم های ترسناکش باز می نمایاند، با خشونت و سنگدلی عریان روبرو هستیم اما این که پشتوانه روانشناختی این رفتارها به راستی خود/ دیگرآزاری است یا نه، جای بحث وجود دارد.

یکی از نخستین نویسندگانی که در این زمینه به طرح مسئله پرداخت، هنری هاولاک الیس بود. او در کتاب «روانشناسی جنسیت» (۱۹۳۳ میلادی) مطرح کرده است که سادومازوخیسم با سنگدلی و خشونت عادی تفاوت دارد و وضعیت روانی پیچیده و خاصی است که از بحران تولید رنج مدیریت شده و در پی دستیابی به لذت است. این خط اندیشه تا حدودی در آثار نویسندگانی مانند سارتر بازتاب یافته است که مازوخیسم را کوششی برای تثبیت نگاه دیگری بر من می دانند و از سوی دیگر سادیسم را همچون سلطه نگاه و انگاره من بر دیگری تفسیر می کنند.

از دید سارتر، خودآزاری در راستای انحلال خودآگاهی و دست کشیدن بازیگوشانه از اراده آزاد قرار می گرفت و دیگرآزاری همچون مکملی برای آن جلوه می کرد که برعکس فروکاستن دیگری بر یک شیء و مسلط شدن بر آن را هدف می گرفت.



خلاصه آن که رفتار سادومازوخیستی امری پیچیده و لایه لایه است که به سادگی نمی توان آن را به شرّ اخلاقی یا بیماری روانی فروکاست. چنین می نماید که در حالت خود/ دیگری آزارانه چندین و چند عامل با هم ترکیب شوند و طیفی متنوع از رفتارها را پدید آورند. هسته مرکزی این رفتار بی شک گره خوردن رنج دیگری با لذت من (در دیگرآزار) است که می تواند با لذت برخاسته از رنج من در اثر لذت دیگری (نزد خودآزار) گره بخورد و در این حالت یک رابطه خودآزاری – دیگرآزاری پایدار را نتیجه دهد. چنین می نماید که وضعیت دو قطبی یاد شده که افراد داوطلبانه بدان وارد می شوند و قراردادها و قواعدی برای کنش متقابل در اندرونش وضع می کنند، چندان زیانمند نباشد و رایج ترین الگو هم محسوب شود.

در کنار این هسته مرکزی که بر جفت لذت – رنج استوار شده؛ یک گوشته بزرگ و نیرومند از جنس قدرت و سلطه را هم داریم که بی شک در شکل دادن به ارتباط خود/دیگرآزارانه تعیین کننده است. یعنی چنین می نماید که در این ارتباط متغیرهای مرکزی سطح روانی (لذت و رنج) با متغیرهای مرکزی سطح اجتماعی (قدرت و سلطه) جوش بخورند و با هم ادغام شوند. به این ترتیب، کسب لذت از حضور دیگری با اعمال قدرت بر بدن دیگری هم ارز می شود و کنترل جریان لذت و رنج در بدن دیگری که در ذات خود صورتی از قدرت است، همچون صورتی پیچیده تر و اجتماعی تر، جایگزین لذت خام روانشناسانه می شود. تاکید دلوز را بر این که رابطه خود/دیگرآزارانه با زبان پیوند دارد و گفتمانی ویژه تولید می کند در همین جا می توان دریافت و تایید کرد.

به لحاظ آماری، رفتارهای خودآزارانه یا دیگرآزارانه اغلب به خاطر همین دوسویه بودن و قراردادهای دوجانبه با خشونت و درندگی زیادی همراه نیستند و ماهیتی نسبتا ملایم دارند. اما باید به این نکته نگریست که در برخی از موارد اصولا ارتباط دوسویهای در کار نیست و میل یک خودآزار است که به دیگری بی گناه و بی میل تحمیل می شود. در واقع میلی به لذت بردن از رنج دیگری، در غیاب توافق با دیگری، احتمالا هسته مرکزی شرّ اخلاقی است و همچون ترکشی از بدنه همین ارتباط سادومازوخیستی جدا می شود. یعنی میل به سلطه و خواستِ دستیابی به لذت در حضور رنج دیگری، آن گاه که با نادیده انگاشتن دیگری و بسته شدنِ نگاه خودآزار به خویشتن همراه باشد، به خشونت و درندگی میدان می دهد و شالوده رفتار ستمگرانه را بر می سازد. خوردن گوشت امری طبیعی و رایج و نه چندان زیانمند است اما وقتی این میل، به خوردن گوشت انسان زنده تغییر جهت دهد، کرداری مهیب و آدمخورانه را ایجاد می کند.

چنین می نماید که ارتباط سادومازوخیسم با خشونت و ستم چیزی از همین جنس باشد. هسته مرکزی تعادل و مهار خشونت در رفتار دیگرآزارانه همدلی و همدردی و توانایی نگریستن به دیگری و درک لذت و رنج او است. همین عامل است که دریافت لذت از رنج دیگری و بازی های پیچیده لذت و رنج میان من و دیگری را ممکن می سازد. اگر عاملی این همدردی را از میان بردارد و دیگری را از دایره نگاه من آزارگر بیرون براند، ستمی خشونت آمیز بروز می کند که نمونه اش را در ماجرای اعظم و شوهرش می بینیم.


آنچه همدردی را از میان می برد و سنگدلی را به جای آن می نشاند، می تواند عواملی متفاوت باشند. با مرور زندگینامه جنایتکاران بزرگ تاریخ که رفتار دیگرآزارانه نمایانی از خود نشان می دادند، روشن می شود که عوامل تربیتی و اختلال در رشد روانی می تواند بخشی از ماجرا باشد، اما برخلاف دیدگاه فروید، کل داستان را نمی توان به آن فروکاست.

در ماجرای آن نگهبانان و پرستاران شیطان صفتی که بیماران عقب مانده بی گناه را آزار می داده اند، انگار عاملی اجتماعی در کار بوده که حساسیت زدایی نسبت به رنج دیگری را رقم زده و ستم را به امری عادی و پذیرفتنی تبدیل کرده است. درباره شوهر اعظم این را می دانیم که به مواد مخدر معتاد بوده و چنان که از گزارش ها بر می آید، گویا با حالت پارانوئید شدیدی به خاطر مصرف شیشه دست به گریبان بوده است.

تعادل ظریف میان من و دیگری و در هم گره خوردن جریان های لذت و رنج در این دو است که ارتباط انسانی را پدید می آورد و با هم لذت بردن و با هم رنج کشیدن را ممکن می سازد. نظام اجتماعی بر مبنای نشت کردن شادمانی و آزردگی از کسی به کسی ممکن شده است و لایه های پیچیده تری از این ارتباط می توانند به وجود بیایند و هسته هایی از رنج و لذت را در بستری از لذت و رنج بپوشانند یا برویانند، بی آن که آن همدردی و همدلی بنیادین را خدشه دار کنند و ارتباط انسانی و «دیدن دیگری» را مختل کنند.

گزارش هایی که این روزها بیش از پیش فاش و عیان شنیده می شود، نشان می دهند که این تعادل ظریف به سادگی می توانند با تاثیر ماده ای روانگردان یا گفتمانی سیاست زده یا همنوایی اجتماعی نا اندیشیده در هم بشکند و سنگدلی و نابینایی نسبت به دیگری و گسسته شدن ارتباط انسانی را به دنبال داشته باشد. پیامد آن در سطوح گوناگون به قدر کافی نمایان و زشت و زننده است و به شرح و توصیف چندانی نیاز ندارد. جایی شیشه بر مغزی اثر می کند و دیوی را در خانواده اعظم پدید می آورد، در جایی دیگر شبکه ای از همکاران را در آسایشگاه افراد کم توان به دسته ای جنایتکار و شکنجه گر تبدیل می کند و در جایی دیگر به سیاست رسمی دولتی خونریز و وحشت آفرین بدل می شود. خط مشترک میان این همه، «ندیدن دیگری»، «نادیده انگاشتن رنج دیگری» و تحمیل ارتباطی آزارگرانه به دیگری است که خواهان آن نیست.


برای مشاهده مطالب بیشتر اینجا را کلیک نمایید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۰۰
heiroo com


اگر می خواهید به دوران کودکی تان بازگردید و مانند همان دوران رویایی و پر از شور و نشاط باشید پیشنهاد می کنیم با برخی روش های موثر در این زمینه آشنا شوید حس بی خیالی و زندگی به دور از استرس و اضطراب چگونه به سراغ ما خواهد آمد ؟روانشناسان چه پیشنهاداتی در این زمینه به ما میدهند .

تمام افراد در دوران کودکی به نیازهای خود بیشتر واقف هستند و خواسته های خود را صراحتا و صادقانه مطرح می کنند.
محیط پیرامون و شرایط مختلف اجتماعی سبب می شود که افراد در دوران رشد بسیاری از ویژگی ها و خصایص دوران کودکی خود را به دست فراموشی بسپارند و به جای توجه به لذت ها و زیبایی های زندگی، کام خود را با تمرکز بر  مشکلات و موضوعات بی اهمیت تلخ کنند.
آشتی با کودک درون، یعنی وجه ناپیدای وجود هر فردی که مجال ایجاد حس نشاط و سرزندگی را در آدمی به وجود می آورد فرصتی است تا فرد انرژی لازم را در طول زندگی به دست آورده و شور و نشاط لازم برای پایداری زندگی خود و سایر اعضای خانواده فراهم آورد.

“با افراد مثبت معاشرت کنید”
با دیگران حرف بزنید و نیازهایتان را صادقانه بیان کنید، توقع نداشته باشید بتوانید آنچه در فکر دیگران می‌گذرد را حدس بزنید. با اطرافیانتان دوستانه برخورد کنید زیرا با لبخند زدن روزتان را به کلی تغییر خواهید داد.
قدر دوستی‌هایتان را بدانید اما لازم نیست با همه آدم‌ها دوست باشید. با افراد مثبت نشست و برخاست کنید، کسانیکه می‌توانند سطح انرژی‌تان را بالا ببرند.

“آنچه قلبتان می گوید دنبال کنید”
 اگر چیزی هست که از آن مطمئن نیستید، سوال کنید و آنچه قلبتان می‌گوید دنبال کنید.
نقص‌های آدم‌ها و شرایط را بپذیرید. این واقعیت را قبول کنید که خودتان هم کامل نیستید.
فراموش کنید دیگران درمورد شما چه فکری می‌کنند یا از شما چه می‌خواهند. اگر می‌خواهید گریه کنید، گریه کنید. گریه کردن به معنی ضعف شما نیست.

“کنترل آب و هوا دست شما نیست”
نگذارید آب‌وهوا بر روحیه شما اثر بگذارد. کنترل آب‌وهوا دست شما نبوده، اما کنترل خودتان به دستتان است. اگر خسته هستید، استراحت کنید و بدون دلیل بی‌خوابی نکشید.
به سلامتیتان اهمیت دهید و  سالم غذا بخورید و برنامه های غذایی متنوع برای خود و خانوادتان تهیه کنید و به قضاوت دیگران درمورد جسمتان اهمیت ندهید.

“مرتب ورزش کنید”
 مرتب ورزش کنید ورزش روزانه می تواند نشاط و انرژی لازم برای طول روز را به شما هدیه دهد. به داشته هایتان توجه کنید و از آنچه که امروز دارید لذت ببرید.
با خودتان صادق باشید و به دیگران نیز دروغ نگویید، به نیازهای خانواده خود توجه کرده و به آنها محبت کنید.
 با کسی نجنگید و به عقاید دیگران احترام گذارید.

“عذرخواهی کنید”
منطقی بحث کنید و وقتی که کار اشتباهی انجام می‌دهید، عذرخواهی کنید. شهامت پذیرفتن خطاهای خود را داشته باشید و به دیگران اجازه خطا کردن بدهید و دیگران را ببخشید.
به استقبال یاد گرفتن چیزهای جدید بروید وخودتان را پنهان نکنید. باید با دنیا آشنا شوید و از محیط پیرامون و طبیعت لذت ببرید و برای خودتان هدف تعیین کنید.

“کارهایتان را اولویت بندی کنید”
 کارهایتان را اولویت‌بندی کنید. کاری را انجام دهید که به شما احساس غرور می‌دهد و احساس رضایت ایجاد می کند. از گذشته‌تان درس عبرت بگیرید اما در گذشته زندگی نکنید و از اشتباهات خود مسیر روشنی برای زندگی بسازید.
چیزهای با اهمیت را اولویت زندگی خود قرار دهید و بر اهداف مهم خود بیشتر تمرکز داشته باشید و اگر به انجام کاری علاقه ای ندارید از آن دوری کنید.

برای مشاهده مطالب بیشتر اینجا را کلیک نمایید.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۰
heiroo com

جوانی بهار زندگی است و لازمه بهره بردن از این فصل زیبا، برخورداری کامل از سلامت درهمه ابعاد آن است. یکی از جنبه های سلامت، سلامت روانی است. سلامت روانی بسان سلامت جسمی و بلکه برترازآن است و برای به دست آوردن و حفظ آن، باید راهبردهای بهداشتی روانی و مراقبت از روان را آموخت و به آنها پایبند بود.
روان یا روح، بخش اصلی و مانای وجود انسان است و سلامت این بخش، اصول و شاخص هایی دارد که آگاهی ازآن برای همه، به ویژه جوانان ضروری است. در این مقاله برآنیم تا با نگاهی دینی و روان شناختی، به تبیین این موضوع اساسی در زندگی جوان بپردازیم و راهبردهای حفظ از سلامت روان را به مخاطبان عرضه کنیم.


تعریف سلامت

سازمان جهانی بهداشت، سلامت را این گونه تعریف می کند: «سلامت عبارت است از حالت آسایش کامل جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی؛ نه فقط نبودن بیماری و ناتوانی.» (1) براین اساس، به شخصی سالم گفته می شود که از نظر بدنی، روانی و تعاملات اجتماعی و نیز پایبندی به مذهب و مسائل معنوی خویش، دارای ثبات و چارچوبی درست باشد.


سلامت از نگاه دین

اسلام، دینی کامل و کمال آفرین است. در این شیوه الهی که آخرین نسخه فرستاده شده برای سعادت مندی بشراست، از هیچ نیازی غفلت نشده است. دراسلام عاقبت و سلامت نه تنها یک ارزش، بلکه یک ضرورت است و حفظ سلامتی بدن و روان و مراقب ازآنها، یک واجب شرعی معرفی شده است. تن و روان هدایای الهی اند و بشرتنها امانتدار آنهاست؛ از این رو، حق آسیب رسانی به این امانت ها را ندارد.
افزون براین، سلامت در فرهنگ اسلام، یک ارزش است که با تعبیرهایی لطیف مانند برترین نعمت ها، گواراترین نصیب ها، نعمتی که قدر آن ناشناخته و از نظر دور مانده است، نعمت دنیا، نعمتی که بدون آن خیری در زندگی نیست، نعمتی که آدمی از شکر آن ناتوان است، حسنه دنیا، دارایی مخفی، ایمنی دردنیا، سرمایه زندگی و ده ها عنوان دیگر، توصیف و اهمیت آن گوشزد شده است. همچنین در قالب دعاهای مختلف به عنوان یک درخواست مهم از پروردگار مطرح و به اهل ایمان آموزش داده شده است.
امام زین العابدین (ع) در دعای بیست و سوم صحیفه سجادیه، عافیت و سلامت کامل را ازمعبود خود چنین می طلبد:
خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و تندرستی (عافیت) را لباس تنم کن و سراپای مرا به تندرستی فرو پوشان و با آن مرا امان بخش و گرامی بدار و بی نیاز گردان و تندرستی را به من صدقه ده و آن را مال من کن و همچون فرشی زیر پایم بگستران و آن مایه بیماری که درمن است به تندرستی بدل فرما و میان من و تندرستی در این جهان و آن جهان جدایی میفکن.


معیارهای سلامت روانی

سلامت روانی هنگامی وجود دارد که انسان رفتاری صحیح و متناسب با جامعه خود داشته باشد. رفتار برخاسته از اندیشه منطقی و واقع گرا، درک درست و واکنش مناسب است. ازاین رو، فرد سالم رابطه ای سالم با جامعه برقرار می کند. فرد سالم رضایت و نگرانی منطقی دارد و می تواند فشارهای زندگی راتحمل کند و برخشم، ترس و اضطراب خویش، کنترل و تسلط داشته باشد. انعطاف پذیراست و خود و دیگران را دوست دارد. به تناسب توانایی هایش از خودش توقع دارد. در زمان حال زندگی می کند.

در مقابل، فرد ناسالم، نارضایتی و نگرانی غیر واقعی از خود نشان می دهد و نمی تواند احساسات، عواطف و خشم خود را در مقابل فشارهای روانی کنترل کند. اندیشه غیرمنطقی دارد و اهل افراط و تفریط است. انعطاف پذیر نیست و ممکن است ازخود و دیگران متنفر باشد. توقعات او ازخودش به تناسب توانایی هایش نیست و بیشتر وقت ها اندیشه او با غفلت از زمان حال، در گذشته ها یا آینده موهوم سپرمی کند.

نشانه های بیمار بودن روان

1. فرار از واقعیت ها: بیشتر به صورت شرم بیش از اندازه، درخود فرو رفتن، پناه بردن به خیالات و ناتوانی در تصمیم گیری دیده می شود.
2. خودخواهی و زیاده خواهی: بیماران روانی انتظاردارند که دیگران تمام توجه، وقت و حتی ثروت خود را برای آنان صرف کنند.
3. حالت بدبینی و رفتار تهاجمی: بیماربه دیگران به شدت بدبین می شود و همه را بدخواه خود می پندارد و رفتار تهاجمی و تلافی جویانه در پیش می گیرد.
4. سرسختی و لجاجت.
5. تشویش خاطر: بیمار، بدون دلیلی مشخص، نگران و مضطرب و از وقوع اتفاقات ناگوارخیالی بیمناک است.
6. افسردگی: بیماررا به گوشه گیری و از دست دادن نشاط و امید سوق می دهد.
7. تغییر حالات و رفتار: با احساس بیماری های خیالی و شکایت از درد و رنج بیماری همراه است.

راه های پیشگیری:

1. توجه به ارزش انسان

باورجایگاه ممتازانسان در نظام آفرینش و دانستن ارزش خود و داشتن اعتماد به نفس، به افراد کمک می کند که زندگی خود را به پوچی و انحراف، اعتیاد و... هدر ندهند. امام علی(ع) می فرماید: «کسی که برای خودش احترام قائل باشد، خویشتن را با گناه آلوده نمی سازد.» (1) ایشان در نقطه مقابل می فرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره(2) و فلاترج خیره»(3) آن که برای خود ارزشی قائل نیست، از بدی هایش در امان نباش و امید خیرازاو را نداشته باش».
درنگاه روان شناختی نیز یکی از پایه های اساسی بیماری روانی و به دنبال آن ناهنجاری های رفتاری، عزت نفس پایین و داشتن تصویر بد از خود است. افرادی که به دلایل گوناگون مثل آلودگی به گناه، هم نشینی با دوستان ناباب، دوری از مسائل معنوی، وجود دشواری ها در مسیرتربیت و.. دچار این مشکل می شوند، آماده ابتلا به هرانحراف و پیدایش هرگونه ناهنجاری هستند.


2. توکل

معنای درست توکل این است که ما در مقام بندگی، تلاش خود را به کارگیریم و غایت امور را به دست خداوند ببینیم. این روحیه، مایه توانمندی روانی و استقامت و امید است.

امیر مؤمنان علی(ع) می فرماید: «هرکس برخدا توکل کند، سختی ها بر وی آسان شود و اسباب برای او فراهم گردند و در جایگاه راحت و وسعت و کرامت قرار می گیرد».(4)
در میان روان شناسان نیز سخن از اعتماد به نفس معنوی است. آنها این موضوع را چنین تبیین می کنند: «اعتماد به نفس معنوی، یعنی باورفرد به کائنات و ایمان به نتیجه مثبت زندگی. این نوع اعتماد به نفس، مهم ترین نوع اعتماد است.» (5)همچنین انسان دین باورو متکی به خداوند، از احساس تنهایی رنج نمی برد و در تمام بحران های زندگی، بن بست نمی شناسد. او موظف است تمام تلاش خود را برای زندگی بهترانجام دهد و نتیجه گرفتن را بر عهده خدای حکیمی بگذارد که بر قدرت او تکیه زده است. (6)

3. تلقین رضایت به خود 

رضایت انسان از آنچه خداوند بر او پسندیده، و رضایت خداوند از انسان، اوج نیک بختی و به تعبیرقرآن «فلاح» است. این رضایت، نه تنها موجب توقف در رشد و ارتقا نیست، بلکه احساس لذت خوشبختی و پیشرفت به دور از هرگونه تشویش و نگرانی را در پی دارد. در این صورت است که انسان چیزی را که مایه دوری او از رضای خدا شود، نمی طلبد. رسول خدا(ص) می فرماید: وقتی پیش تو آن اندازه که تو را کفایت کند موجود است، به دنبال بیش ازآن مرو که سبب طغیان تو می شود. (7)

4. مثبت نگری

یکی ازموانع سلامت روحی، منفی بافی و ندیدن جنبه های مثبت زندگی است. برخی به جنبه های منفی، بیش ازآنچه سزاوار است، اهمیت می دهند و در مقابل، برای امور مثبت کمترین ارزش را قائل می شوند. جمله های زیرجلوه های از این خصلت است: «هرگز نمی توانم از پس این مشکل برآیم»؛ «نمی توانم این شرایط را تحمل کنم»؛ «با این ظاهری که من دارم کسی مرا جدی نمی گیرد»؛ «کسی ازاینکه با من باشد لذت نمی برد، برای اینکه بیش از اندازه خجالتی هستم».

این گروه، کارها و ویژگی های مثبت خود را دست کم می گیرند؛ به بیان دیگر از پشت فیلترمنفی به مسائل نگاه می کنند. این روحیه، سبب فراموشی نعمت ها وبه دنبال آن، ناسپاسی می شود و سلامت روان فرد را به مخاطره می اندازد. چند راهکار در حل این مشکل، مؤثراست:
الف) تجربه های مثبت پیشین را به یاد آورید.
امام صادق(ع) می فرماید: «هیچ خیری نیست دربنده ای که از گرفتاری خود شکایت می کند و حال آنکه در گذشته هزاران نعمت داشته و هزاران راحتی در آینده به او خواهد رسید» (8)
امروزه در روان شناسی مثبت گرا نیز از تکنیک «نعمت شماری»، به عنوان یک فن درمان بهره می گیرند.
ب) پاداش تحمل را، به خود یاد آوری کنید.
پیامبر خدا(ص) در این باره می فرماید:«اگرآنچه را برای شما ذخیره شده می شناختید، برآنچه از شما گرفته شده غمگین نمی شدید».(9)

5. امید به فردایی بهتر

انسان، با امید زنده است. امید، نیروی حرکت آفرین و زداینده نگرانی هاست که باید همواره آن را دردل، زنده نگه داشت. امید مایه رحمت است. (10)

امام صادق(ع) دراین باره می فرماید: «ناامید نباش که ناامیدی کفراست. شاید خداوند تو را به زودی بی نیازکند». (11)

6. قناعت و انتظارات منطقی

قناعت سرمایه ای است که با وجود آن، انسان از زیاده خواهی و طلب دست نیافتنی ها رهایی می یابد.

پیامبراگرم(ص) فرمود: «ای فرزند آدم! هنگامی که صبح کردی درحالی که تن تو سالم و خاطرت آسوده است و هزینه روز خود را داری، دیگر غم مخور». (12)

به تعبیر زیبای صائب:

آسودگی به گنج قناعت نشستن است

سیربهشت در گرو چشم بستن است(13)

 

7.کنترل خشم و پرهیزازاندوه

غم که نیمی از پیری است، با ایجاد تغییراتی در وضعیت بدن، سلامت جسم و روان را به طورتهدید می کند.

اهل ایمان آموخته اند که خدا همواره با آنهاست. آموزه های دین، آنان را به مهربانی با دیگران و زدودن غم از دل ها تشویق کرده اینکه برای همه سلامت بخواهند تا خود نیزازاین فضای آکنده از محبت بهره مند شوند. میانه روی در کارها، مهربانی با خانواده، رسیدگی به بندگان خدا به ویژه دلجویی از یتیمان و گرامی داشتن آنان، پیشی گرفتن در محبت به دیگران، فضایی در جامعه به وجود می آورد که در آن فضا زدودن اندوه از یکدیگر، معمول و رایج خواهد بود.
به گفته روان شناسان، افسردگی، میزان فعالیت را کاهش می دهد. زمانی که افسرده ایم، گرایش ما به این است که تحرک کمتری در اطراف داشته باشیم. دراین زمان، وقت زیادی را فقط صرف نشستن و خیره شدن به یک نقطه می کنیم. معمولاً خسته و خواب آلوده ایم. واکنشمان به دنیای خارج نیز کاهش می یابد گویا حواس ما ازکارافتاده اجتماعی دست برمی داریم. به ظاهرخود بی اعتنا می شویم و هیچ چیز توجه ما را جلب نمی کند. تنها بر روی مسائل و مشکلات خود درنگ می کنیم. به خاطر می آوریم که درگذشته از کارهای خود نتایج بهتری می گرفتیم و تلاش بیشتری می کردیم، ولی حالا متفاوت به نظر می آییم. از نظر مالی، حتی هنگامی که نشانه ای در دست نیست، خود را در معرض تهدید و خطر می بینیم. درچنین شرایطی با این روش ها می توانیم به بهبودی خود کمک کنیم:
الف) تمام تلاش خود را به کار بریم تا از نظر سلامت جسمی در وضع خوبی باشیم. ما اغلب به خاطر نداشتن فعالیت و تلاش نکردن، دچارخستگی می شویم، بنابراین، باید به یک نوع فعالیت جسمی شدید یا ورزش سخت روی آوریم و کاری متفاوت با فعالیت های معمول خود انجام دهیم لازم است آنچه از اراده مان به جا مانده است تجهیز و خود را به یک فعالیت سخت فیزیکی وادارکنیم.
ب) تنها نمانیم و هرکاری می کنیم همراه دیگران انجام دهیم.
ج) بیرون برویم و به زندگی خود تنوع دهیم.
د) وقتی افسرده ایم، اطرافیان را به نزد خود دعوت کنیم و محبت بیشتری از آنها بخواهیم برای زندگی اجتماعی خود ارزش قائل شویم و با دوستان خوبمان ارتباط برقرار کنیم.
هـ) آرمان ها و هدف های خود را شناسایی و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی کنیم. مثل برنامه ریزی برای ادامه تحصیل، به دست آوردن موقعیت های اجتماعی خوب، برنامه ریزی برای تعطیلات.
و) کنترل خشم و پرخاشگری هم ضروری است. افراد پرخاشگر سعی می کنند نیازها و خواسته های خود را از راه تسلط، توهین و تحقیردیگران برآورده کنند. پرخاشگری، نشان می دهد که فقط به فکرخود هستیم.
می توانیم به جای پرخش، ازشیوه های جایگزین آن، مانند مهارت قاطعیت، ابراز وجود و نیزتکنیک جرئت ورزی استفاده کنیم. همچنین برای کنترل احساسات خود، تمرین کنیم و نظرمان را بدون توهین به دیگران اعلام داریم.

8.تفریح و شوخ طبعی

در یک برنامه ریزی منطقی برای زندگی، تفریح سالم، ورزش، سیرو سیاحت، گفت و گوهای فرح بخش با افراد نیک سیرت، خواب کافی و به موقع، شوخی های کنترل شده که از آزردگی دیگران و آلودگی به گناه دور باشد، جایگاه مهمی دارد و درحقیقت اینها به انسان کمک می کند که با نشاط و شادابی، وظایف خود را درزندگی انجام دهد و در برابر تهاجم عوامل ناخوشایند و فشارهای روانی، مقاومت موفق و آسانی داشته باشد. پیامبرگرامی اسلام فرمود: «دل ها را ساعت به ساعت استراحت دهید».(14)

شوخ طبعی، شکننده کبر و غروراست و انسان را ازخشکی و جدیت بیش از اندازه، خارج می کند و به او قدرت می دهد که فشارهای روحی و آثار درونی خودخوری (تنش درون ریز) را بیرون بریزد که این کار در رویارویی با استرس ها بسیار مفید است.

برای مشاهده مطالب بیشتر اینجا را کلیک نمایید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۱۰
heiroo com

راههایی برای دستیابی به ازدواج موفق

مسایل کوچک را سرسری نگیرید

شاید به نظرتان برسد برخی مسایل آنقدر کوچکند که نمی توانند باعث دعوا شوند اما کاملا برعکس گاهی نگذاشتن ظرف ها در ظرفشویی یا درآوردن کفش در مکانی نامناسب، باعث دعواهای بزرگی می شود. اگر مسایل کوچک بین زوج ها حل نشود تبدیل به یک مشکل بزرگ خواهد شد. پس اجازه ندهید مشکلات بی اهمیت صمیمیتتان را از بین ببرد و با گذشت زمان شما را از هم دور کند. اگر بتوانید مسایل کوچک را بین خود حل کنید به راحتی از پس حل مشکلات بزرگ تر برمی آیید.

 ابراز علاقه کنید

برای خوشبخت بودن در یک رابطه لازم است هر روز پیام مثبت دریافت کنید. بیان جملاتی نظیر دوستت دارم، دلم برایت تنگ شده، احساس خوبی به من می دهی یا خرید یک هدیه، می تواند عشق را شعله ور کند. فراموش نکنید مردان بیش از زنان به شنیدن این مسایل نیاز دارند. زن ها برای حرف زدن و بیان احساساتشان معمولا اشخاص دیگری را در کنارشان دارند اما مردها به ندرت کسی را پیدا می کنند. در میان زوج هایی که زنان به همسرشان ابراز علاقه نمی کنند، میزان طلاق ۲ برابر است.

ابراز احساسات را نادیده نگیرید

مردان با درست کردن میز شکسته آشپزخانه ممکن است علاقه خود را به همسرشان نشان دهند در صورتی که زنان با بیان کلمات این کار را می کنند. فراموش نکنید که زنان و مردان راه های متفاوتی از هم برای بیان احساسات دارند پس به شکلی که همسرتان از طریق آن ابراز احساس می کند احترام بگذارید.

صحبت کنید

زوجهای موفق هر روز حداقل ۱۰ دقیقه در مورد مسایلی غیر از کار، خانواده، وظایف و رابطه تان صحبت می کنند. برخی افراد فکر می کنند همیشه در حال برقراری ارتباط با همسرشان هستند در حالی که در واقع در حال انجام کارهای روزمره اند. ارتباط برقرار کردن واقعی یعنی اینکه شما در رابطه با موضوعات خصوصی، اهداف و رویاهایتان با همسرتان صحبت کنید. به عنوان نمونه موضوعاتی مانند اینکه آیا شده برای چیزی حسرت بخوری؟ وقتی بچه بودی مامان را بیشتر دوست داشتی یا بابا را؟ هرچه سوالات شما خصوصی تر باشد درجه صمیمیت شما بالاتر می رود

از روزمرگی فرار کنید

تمامی روابط ابتدا و انتهایی دارند. زوج هایی که در روزمرگی بمانند به انتهای خط می رسند و روزمرگی خوشبختی آنها را در خود دفن می کند. اگر می خواهید رابطه خوشبختی داشته باشید باید کاری کنید زوج شما احساس بی حوصلگی نکند و از روزمرگی بیرون بیاید. چه عیبی دارد هر از چند گاهی کاری انجام دهید که عادت به انجام آن نداشته اید. با هم به پارک بروید و بدمینتون بازی کنید.

روی منفی ها تمرکز نکنید

برای انجام فعالیت های مثبت وقتی تعیین کنید و تمام تمرکزتان را روی حذف منفی ها نگذارید. اشتباه بسیاری از زوج ها این است که روی امور منفی زندگی و حذف آنها تمرکز می کنند. به جای اینکه تمام مدت به دنبال حل مشکلات زندگی باشید به لذایذ آن، دوستی ها و احساسات تان بها دهید تا ببینید مشکلات چه راحت از سر راه کنار می روند.

موارد دیگر

-از همسرتان انتظارات غیرواقعی نداشته باشید. اجتناب از انتظارات غیرواقعی می تواند از بروز بسیاری درگیری ها، عصبانیت ها و سرخوردگی ها جلوگیری کند. انتظار نداشته باشید همسرتان کامل و بی نقص باشد. در ضمن هیچگاه او را با دیگران مقایسه نکنید.

-اگر همسرتان به شما توهین کرد، سکوت کنید و با او مقابله به مثل نکنید. با این کار از بروز بسیاری از بحث های غیر ضروری جلوگیری می کنید. این لحظات به سرعت سپری خواهند شد و شما می توانید در زمان بهتری با همسرتان درباره رفتارش صحبت کنید (البته این بدان معنا نیست که تصور کنید الزاماً باید با یک همسر بدزبان و بدخو کنار بیایید و همیشه تمام کج رفتاری های او را تحمل کنید؛ این مشکل دیگری است و راه حل های دیگری دارد).

-همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش نکنید. در عوض سعی کنید روشی در پیش بگیرید که از تکرار این اشتباهات جلوگیری کند. وقتی شما همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش می کنید، احساسات او را جریحه دار می کنید و باعث آزار او می شوید.

-به راه هایی فکر کنید که می توانید همسرتان را نسبت به انجام کارهایی که دوست دارید ترغیب کنید. اگر این روش مؤثر نبود روش های دیگر را امتحان کنید و به یاد داشته باشید که تحسین و تعریف به موقع می تواند یک انگیزه قوی باشد.

-سعی کنید نسبت به همه چیز دیدی مثبت داشته باشید.

-هیچ گاه با همسرتان وارد جنگ قدرت نشوید؛ به جای این کار با او به توافق برسید.

خصوصیات زوج های موفق

-خواسته ها و انتظارات خود را به صراحت می گویند. زوج های موفق قبل از ازدواج، توقعاتی که از یکدیگر دارند مطرح می کنند، اگر توافق اساسی با هم ندارند (برای مثال مرد فرزند می خواهد ولی خانم مخالف است)، می توانند به شروع و یا خاتمه ازدواج به طور جدی فکر کنند. بعد از ازدواج، زوج های موفق به طور منظم در مورد توقعات و انتظاراتشان با هم صحبت می کنند و اگر اختلافی پیش آمد، آن را به زمان دیگری موکول می کنند تا همدیگر را درک کنند و به توافق برسند.

-می دانند حتی اگر به هم علاقه داشته باشند، گاهی احساس خستگی می کنند. آنان یکدیگر را تشویق می کنند تا همیشه"ما" نباشند و زمانی هم برای "خود" داشته باشند و به کارهای مورد علاقه خود بپردازند.بدین ترتیب زوج فردیت خود را حفظ می کند و زندگی ، شاداب می شود.

-روش های حل اختلاف را می آموزند. "جان گاتمن" روانشناس که 20 سال زندگی زوج ها را مطالعه کرده، عامل اصلی موفقیت یا شکست ازدواج را توانایی، یا عدم توانایی حل اختلافات می داند. حتی اگر همسرتان و شما کاملاً با هم یکی باشید ، گاهی با نظر هم موافق نیستید و این مخالفت باعث ناراحتی می شود. نباید به اعتیاد، خشونت و ... رو بیاورید. اگر خواسته شما و همسرتان با هم فرق دارد، باید آن را حل کنید. زوج های موفق با هم صحبت می کنند، حتی اگر احساس بدی نسبت به هم دارند. آنان در مورد اختلافات و مخالفت ها با هم مذاکره می کنند تا به نتیجه عادلانه برسند. آنان از یکدیگر حمایت می کنند و غـُر نمی زنند. آنان می پذیرند در مواردی عشق ، برتر از پیروزی است.


-با هم رشد می کنند. مسلماً فردی که امروز با او ازدواج می کنید،10 سال آینده متفاوت خواهد بود. شما هر دو تغییر می کنید. به ویژه در شرایط سخت زندگی مانند از دست دادن والدین . زوج های موفق می دانند که یکی یا هر دو در طول زندگی تغییر می کنند و قواعد عوض می شود. پس لازم است تغییر کنید تا بتوانید روابط در حال تغییر را عوض کنید.
برای حفظ روابط می کوشند. زوج های موفق به طور منظم وضعیت زندگی خود را بررسی کرده  و با هم صحبت می کنند تا از شادی و رضایت هر دو از زندگی مشترک مطمئن شوند. اگر یکی ، یا هر دو شما از زندگی مشترک ناراضی هستید، مشکلتان را حل کنید.

رفتارهای مخرب عبارتند از:

عیب جویی یا انتقاد مداوم
سرزنش و تحقییر
نق زدن و غرغر کردن
تهدید کردن از جمله به جدایی
تنبیه کردن به طرق مختلف (یکی از تنبیهات روحی قهرهای طولانی است)
دادن حق حساب یا باج برای ادامه زندگی


برای مشاهده مطالب بیشتر اینجا را کلیک نمایید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۵۴
heiroo com

نوشتن نامه برای کودکتان، می‌تواند اعجاب انگیز و جادویی باشد! این نامه؛ عشق، غرور و تعهد را فراتر از قدرت کلمات محاوره‌ی روزانه انتقال می‌دهند. هر نامه، یک تجلی ملموس از عشق و محبت همراه با امید و آرزوهای شما برای کودکانتان است.

 به مناسبت‌های مختلفی همچون سالروز تولد و یا تعطیلات، برای کودکانتان نامه بنویسید. به دخترتان، به پسرتان. این کار، بیشتر از یک سنت خانوادگی دیگر خواهد بود.

1. عشق
البته که می‌خواهید احساس خود را نسبت به کودکتان بیان کنید! حتی اگر عبارت «دوستت دارم» را هر روز استفاده می‌کنید، اما وقتی که این کلمات را به صورت نوشتاری به اشتراک بگذارید، این پیام به صورت متفاوتی انتقال پیدا خواهد کرد. به عنوان مثال: گفتن اینکه چقدر تو را دوست دارم، برایم سخت و دشوار است.

2. توجه
وقتی نامه‌ای برای کودکتان می‌نویسید، چیزی را که اخیراً توجه شما را به خود جلب کرده است، بیان کنید. چقدر او بزرگ شده است؟ چه خصوصیات مثبت در حال ظهوری را در او مشاهده می‌کنید؟ به عنوان مثال:سخاوت و محبتی را که فرزند شما نسبت به خواهر و برادر خود نشان می‌دهد.

3. لذت
توضیح دهید که از انجام چه چیزی باهم، لذت می‌برید. این برای کودک شما، اهمیت بسیاری دارد و وقتی که فرزند شما، این نامه را در سال‌های بعد مطالعه ‌کند، این نامه معنا و مفهوم خاصی را پیدا خواهد کرد. به عنوان مثال: بازی کردن

4. غرور و افتخار
وقت بیان چیزهایی که به خاطر آنها، احساس غرور می‌کنید، صریح و شفاف باشید. این همان چیزی است که همه‌ی ما منتظر شنیدن آن هستیم و این کلمات کودکتان را در هنگام خواندن این نامه در سال‌های بعد، نیرومند و سرشار از انرژی خواهد کرد. به عنوان مثال: توانایی‌های ورزشی و یا استعداد‌های مختلف

5. احترام و نوازش
در هر نامه‌ای به فرزندتان، تعدادی از خاطرات به یاد ماندنی و ارزشمند خود را به اشتراک بگذارید. داستان‌های شما، حقیقت را به شکلی به یاد ماندنی‌تر به فرزندتان انتقال می‌دهد. به عنوان مثال: خاطرات یک گردش مشترک

6. امید و آرزو
علاوه بر این‌ها، بهترین امیدها و آرزوهای خود را در نامه بنویسید. به عنوان مثال: امید و آرزوهای شما برای مشاهدات خود فرزندتان از توانایی‌ها و استعدادهایش

7. ایمان و اعتقادات
این فرصتی برای به اشتراک‌گذاری اعتماد شما به فرزندتان و همچنین اعتقادات و باورهای انگیزه‌بخش شخصی شماست. به عنوان مثال: آیه‌ای از کتاب مقدس (قرآن و ...) در ارتباط با زندگی حال حاضر فرزندتان

8. قول و پیمان
این کلمه بسیار گول زننده است، چون قطعاً قول و قرارهای بسیاری وجود دارد که نباید آنها را برای فرزندتان انجام دهید. وقتی از عبارت «قول می‌دهم» استفاده می‌کنید، باید بدانید که این عبارت معنا و مفهوم روشنی را می‌رساند. به عنوان مثال: قول می‌دهم که همیشه شنوای حرفهایت باشم.


برای مشاهده مطالب بیشتر اینجا را کلیک نمایید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۵۵
heiroo com

واقعیت حرف زدن در خواب
اداء حرف یا صدا در طول خواب بدون آگاهی از آن، به صحبت کردن در خواب معروف است این یک مشکل غیرمعمول خصوصاً در کودکان نیست هم چنین این حالت را خواب گفتاری می گویند و می تواند در هر مرحله از چرخه ی خواب رخ دهد. همچنین این واقعیت وجود دارد که هر چه خواب سبک تر باشد، سخنان قابل فهم تر هستند گفته شده است که در مراحل اولیه ی خواب افراد ممکن است مکالمات کاملی داشته باشند، در حالی که در خواب عمیق‌تر این امکان وجود دارد که این سخنان به ناله و کلمات بی‌معنی محدود شوند.

 

بیشتر افرادی که در حین خواب صحبت می کنند به این واقعیت آگاهی ندارند. عواملی که اغلب باعث حرف زدن در خواب می شوند شامل: اختلالات اضطرابی، فشار و تب هستند در اغلب موارد، این اختلال جدی نیست و می تواند در طول زمان و یا با افزایش سن حل شود. البته، گاهی اوقات با دیگر اختلالات خواب همراه می شود و این تنها زمانی است که می تواند به امری جدی تبدیل شود تحقیر اجتماعی اغلب جدی‌ترین پیامد حرف زدن در خواب یا خواب گفتاری است به این دلیل که اطلاعات ناخواسته ای بیان می شود.

همچنین گاهی اوقات باعث اختلال در خواب فرد مبتلا و یا کسی که کنار او خوابیده است می شود در چنین موقعیت هایی است که باید بررسی بیشترین لحاظ شود.

 

 «معمولاً کودکانی که در طول روز دچار استرس و اضطراب هستند شب‌ها در خواب حرف می‌زنند.»

دکتر رزاقی در این باره گفت: «کودکانی که در خانواده‌های پرتنش زندگی می‌کنند و دچار اضطراب هستند یا در طول روز نمی‌توانند حرف‌هایشان را به والدینشان بزنند و آنچه در ذهنشان می‌گذرد را بیان کنند، ممکن است در شب به دلیل فشار ناشی از این استرس و اضطراب و حرف‌نزدن‌ها در خواب حرف بزنند.»

وی همچنین رفتار والدین با کودک قبل از خواب را هم در بروز این مشکل مؤثر دانست و گفت: «والدینی که هر شب سعی می‌کنند با گفتن جمله‌هایی چون «فردا دیر خواب از خواب پا میشی‌ها»، «آگه خواب بمونی من دیگه کاری ندارم» و... کودک را به خواب تشویق می‌کنند باید بدانند بیان همین جمله‌ها ممکن است باعث ایجاد استرس در کودک و در نهایت حرف زدن او در خواب شود چون ذهن کودک درگیر این مساله است که مبادا صبح دیرتر بیدار شود.»


  گاهی حرف زدن و سخن زیر لب با ناله، آواز خواندن و فریاد همراه است


ایشان از راهکارهای مؤثر در بروز این مشکل را کاهش تنش و استرس و گوش دادن به حرف‌های کودک در طول روز دانست و ادامه داد: «والدین باید کمک کنند فرزندشان در طول روز حرف‌هایش را بزند و تخلیه شود و همچنین طی روز تنش کمتری را تجربه کند و احساس آرامش داشته باشد زیرا اضطراب و استرس در خواب نمود پیدا می‌کند. درصورتی هم که احساس کردند کودکشان دچار اضطراب است قبل از خواب در کنار تخت، دست او را بگیرند و صحبت کوتاهی با کودک داشته باشند.»

وی در نهایت به تأثیر قصه در آرام‌سازی ذهن کودک و دیگر راهکارهای مؤثر در رفع این مشکل اشاره کرد و گفت:‌ «پدر و مادرها نباید بچه‌ها را به زور به رختخواب بفرستند. همچنین باید قبل از خواب حتماً برای کودک داستان بخوانند و از متنش سؤال بپرسند تا داستان در ذهن کودک نقش ببندد به این ترتیب ذهن کودک آرام می‌شود و به‌راحتی می‌خوابد و دیگر دچار تنش نیست. بعد از قصه هم باید از کودک بخواهند 8 بار نفس عمیق بکشد و بخوابد.»


کاهش حرف زدن در خواب
- تا آنجا که امکان دارد سطوح استرس را کم کنید

- پیش از ساعت خواب از خوردن وعده ی غذایی سنگین خودداری کنید

- از یک روال صحیح خواب پیروی کنید

- استراحت مناسب داشته باشید زیرا کمبود خواب، عارضه ی خواب گفتاری را افزایش می دهد.

- توصیه می شود زمانی که فرد در حال حرف زدن در خواب است، سعی نکنید یک دفعه او را بیدار کنید. این کار موجب سردرگمی و آشفتگی ذهنی شخص می شود. عموماً عقیده دارند که بیش از 50% کودکان و تقربیاً 5% از بزرگسالان در خواب صحبت می کنند. بنابراین موردی نیست که جای نگرانی باشد. اما اگر شخص هنگام خواب رفتار خشونت آمیز یا جیغ و فریاد از خود بروز دهد، بهتر است فوراً با یک دکتر مشورت کنید.


برای مشاهده مطالب بیشتر اینجا را کلیک نمایید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۴۸
heiroo com

باید نیازهای جسمانی را با نیازهای روحی کاملا همراه کرد زیرا بی توجهی به نیازهای جسمی را میتوان برطرف کرد اما غفلت از نیازهای جسمانی در بیشتر موارد غیر قابل جبران است و مستقیم روی روحیه فرد تاثیر دارد و باعث اتفاقات ناگواری می شود.
وقتی افراد با هم ازدواج می کنند مهمترین مسئله این است که به نیازهای جسمی و روحی یکدیگر توجه کنند وآنها را از هم تفکیک کنند. انسانها دارای دو نوع نیاز هستند یکی نیازهای جسمی و مادی و دیگری نیازهای روحی و اخلاقی. مسلم است که توجه به نیازهای روحی بسیار مهمتر است.

با توجه به مطالب بالا موارد زیر را در نظر بگیرید تا زندگی زناشویی بهتری داشته باشید.

۱) شما باید اطلاع پیدا کنید که همسرتان در مقابل دیگران چه نوع رفتاری را میپسندد تا شما انجام دهید.شما به عنوان همسر ین موضوع را باید بدانید. زیرا اگر رفتار مورد علاقه او را انجام ندهید در روحیه او تاثیر منفی گذاشته اید و تکرار این مسئله ناگوار است و فاصله میان شما و همسرتان بوجود می اید.

۲)شما باید حتما بدانید که همسرتان از کدام رفتار شما در خانه لذت می برد و از کدام بیزار است. باید  آگاهی از آن داشته باشید تا رفتار موثر را داشته باشید تا همسرتان از شما فاصله نگیرد.

۳) باید بدانید که دوران مجردی با متاهلی متفاوت است، شما آزاد بوده اید که هر کاری را که خود صلاح می دانید درست است انجام دهید ولی اکنون نظر همسرتان هم مهم است که کجا می روید، چه می پوشید، با چه کسی معاشرت دارید، حالا آزاد نیستید. همسرتان ساعت هاست در خانه منتظر ورود شماست او تمام روز را به امید رسیدن شما سر کرده است پس بی دلیل نباید او را منتظر بگذارید.و حتما اگر تاخیر دارید به او خبر دهید تا بیهوده انتظار نکشد. چون اگر این انتظارهای بیهوده زیاد شود باعث یاس در زندگی میشود.

۴) خانمها باید بدانند باید برای رفت و امدهایشان به همسرشان توضیح دهند . منظور از این کلمه این نیست که زن بدون اطلاع شوهر نمی تواند حتی برای انجام دادن کارهای ضروری از خانه بیرون برود.نه !این اجازه را شوهر به طور کلی در اثر تبعیت از زندگی پیشاپیش به وی داده است. ولی اگر بخواهد به خانه دوست یا فامیلی برود از قبل به شوهرش بگوید اگر اجازه داد برود و گرنه، عذر بخواهد حتما نرود.

۵) اگر در بین دو فامیل تنشی ایجاد شد اصلا نباید زوج دخالتی داشته باشند زیرا در زندگیشان تاثیر خواهد گذاشت. در رفتار آنها هیچ تغییری نباید بوجود آید.

۶) زن بعد از به دنیا آوردن بچه باید کماکان محبت خود را به شوهرش نشان دهد و به او نشان دهد که این ثمره ی عشق را به خاطر وجود او دوست دارد، اگر محبت خود را به سمت بچه سوق دهد به همسرش لطمات جبران ناپذیری وارد می کند که بسیار روشن و واضح است.

۷) این که نسبت به هم وفادار باشید از هر مسئله دیگری مهمتر است. چون این وفاداری است که بزرگترین تکیه گاه زن و مرد در زندگی مشترکشان است. با احساس وفاداری مطمئن میشوند که تنها نیستند و تکیه گاه در زندگی دارند. در همه شرایط کسی را دارند که یار و غمخوار و دلسوزی دارند که در خوشی ها و بدبختی ها در بیماری و سلامت به خصوص در دوران پیری و تنهایی در کنارشان است.

۸) گذشت زمان ازدواج را یک اتفاق عادی نشان ندهد باید سعی خود را بر این بگذارید که مثل روزهای نخست ازدواج همه چیز در نظر شما تازه باشد وسردی راه به رابطتان پیدا نکند.چون اگر غیر از این باشد تحمل خانه برای هر دو نفر با گذشت زمان سخت می شود، و هر دو نفر می خواهند از آن فرار کنند. ممکن است این ذهنیت پیش بیاید که نمی شود جلوی این سردی را گرفت. باید به این افراد بگوییم شما باید با مرور خاطرات روزهای ازدواج آن اشتیاق و علاقه را همیشه زنده نگه دارید. هر سال روز ازدواج، روزهای تولد، اعیاد را به شیرینی جشن ساده بگیرید البته در حضور فامیل و یا اعضای خانواده. بدین وسیله خاطرات خود را زنده نگه می دارید.

۹) از سختگیری های بی منطق باید دوری کرد. بخصوص مردان در برخورد با اندیشه های واهی و غیر منطقی مراقبت از زن و فرزندان را با سختگیری اشتباه میگیرند. درست است که عملی منطقی و اخلاقی به حساب می آید و کلا یک وظیفه است به عهده ی آقایان اما نباید با اعمال خشونت و استبداد همراه باشد، چون طرف مقابل نباید احساس کند که زیر ذره بین است و کنترل می شود همه چیز با احتیاط باید انجام شود تا ستیزه جویی طرف مقابل را به دنبال نداشته باشد.

10) مراقب افراد حسودی که برای خوشبختی شما نقشه می کشند باشید همه جا این افراد هستند. گاهی در همسایگی شما گاهی در فامیل نزدیک و… . به حرف بدگویان توجه نکنید تا زندگی آسوده داشته باشید.ممکن است کسی با شما دشمنی داشته باشد.حسادت و عیب جویی خصلت زشتی است که متاسفانه در اغلب مردم وجود دارد؛ باید حس حسادت این افراد را ترغیب نکنید تا نسبت به شما اقدام بد نکنند.

چنین نتیجه می گیریم که مهمترین وظیفه برای زن و مرد در زندگی توجه به نیازمندی های روحی و جسمی یکدیگر است و نگذارند مسائل خارجی زندگی آنها را تحت شعاع قرار دهد. در این جا گذشت و فداکاری باید حرف اول را بزند تا زوجین بتوانند از حریم زندگی خصوصی خود دفاع کنند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۳۳
heiroo com

یکی از انحرافاتی که موجب شکایت والدین از فرزندان خود می‌باشد، درغگویی است. اکثر والدین از این شکایت دارند که فرزندانشان ، با وجود اینکه از هیچگونه رسیدگی در تربیت وی قصوری به عمل نمی‌آید، درغگو بار آمده یا مغلطه و اغراق می‌کنند. آنان از این بابت ناراحتند که آدمهای متدینی هستند، پرهیزگارند، دروغ نمی‌گویند. لقمه حرام نمی‌خورند و برای تربیت صحیح کودکان حتی‌المقدور از تمام امکانات تربیتی استفاده می‌کنند، او را از بچه‌های درغگو و کم تربیت دور نگه می‌دارند، برای راستگویی تشویق می‌کنند، ولی با این وصف چرا باید درغگو از آب درآید.

چرا بعضی از کودکان دروغ می‌گویند؟

دروغگویی نیز مثل سایر انحرافات اخلاقی و عاطفی ، خالی از علت نیست. عامل و انگیزه‌ها هستند که کودکان را در مسیر انحرافات قرار می‌دهند و یا برای سال‌های بعد و انحرافات عارضی در آنان ، زمینه‌سازی می‌کنند. بعضی از والدین با امتناع یکی دو تا از غرایز خیال می‌کنند که کار تمام شده و از سایر مسائل غریزی کودکان غافل می‌مانند.

در صورتی که اگر بخواهیم کودکان خود را با شخصیتی مثبت و عالی به بار آوریم، باید همه استعدادهای مثبت آنان را پرورش داده و ضمن ایجاد هماهنگی بین استعدادهای مثبت ، استعدادهای منفی را تضعیف و به سرحد انهدام بکشانیم و این کار با امتناع غرایز مثبت آنان از راه صحیح و انهدام یا هدایت غرایز منفی امکان پذیر می‌باشد. با غرایز چهارگونه رفتار می‌توانیم داشته باشیم. اقناع غریزه در حد امکان و به صورت معمولی ، سرکوب غریزه ، تعریف غریزه و تصعید غریزه. حال ببینیم که با کودکان خود چه کرده‌ایم؟ آیا به راستی صالح و قادر بوده‌ایم که غرایز آنان را اقناع یا غرایز سرکوب و تعریف شده‌شان را هدایت و تصعید نماییم؟

آیا به راستی استعدادهای مثبت آنان را پرورش داده‌ایم؟ آیا در مورد انهدام یا اصلاح استعدادهای منفی آنان را پرورش داده‌ایم؟ آیا در مورد انهدام یا اصلاح استعدادهای منفی آنان قدم مثبتی برداشته‌ایم؟ آیا اصولا شناخت صحیح و مهارت لازم را درباره مسائل تربیتی دارا بوده‌ایم یا همه‌اش حرافی بوده و بس؟ آیا پرهیزگار بودن و لقمه حرام نخوردن کافی است؟ همانطوری که در این زمینه چراها زیاد است، آیاها هم نسبتا زیاد می‌باشد.

ناتوانی یکی از علل دروغگویی

دروغگویی مثل سایر انحرافات اخلاقی و عاطفی علل و انگیزه‌هایی دارد که یکی از آنها ناتوانی می‌باشد. وقتی که شما کودک را ترس مسایل موهوم ، در منزل در حال اسارت و به صورت زندانی نگه داشته اید و آزادیهای او را ندانسته از دستش می‌گیرید و همراه خشونتهایی که از خود بروز می‌دهید او را در احساس عجز و ناتوانی غوطه‌ور می‌سازید ناچار است که از دست شما و ستمکاریهایی که مسبت به وی روا می‌دارید بگریزد و امیال و غرایز خود را به نوعی و به هر نحو ممکن ارضا نماید و برای این کار ناگزیر است که در مقابل شما به دروغ متوسل شود.

مادر می‌گوید با "الف" بازی نکن زیرا "الف" کودک بی‌تربیتی است. اما کودک وقتی از منزل خارج می‌شود و در کوچه "الف" می‌بیند. بنابه نیازهای غریزی و عاطفی ، یا با او صحبت می‌کند. به بازی مشغول می‌شود و بعد که زمان برگشتن به منزل فرا رسید به محض ورود به خانه ، مادر می‌پرسد: در کوچه با چه کسی بازی می‌کردی؟ جواب می دهد با "ج" زیرا اولا دلش می‌خواهد مادر را راضی نگهدارد و خود را حرف شنو نشان دهد. ثانیا دلش نمی‌خواهد که مادر با علم و اطلاع از اصل قضیه به ممانعت خشونت آمیزی دست بزند لذا به حربه‌ای که در نظر او راحت‌ترین و کارآترین حربه‌هاست یعنی به دروغ متوسل می‌شود.

ترس از والدین به عنوان یکی از علل دروغگویی

بعضی از والدین رفتار خشونت بارتری با فرزندان خود دارند. به کوچکترین بهانه آنها را کتک می‌زنند در مقابل دیگران پرخاش و تحقیرشان می‌کنند به خیال اینکه با خشونت و پرخاش و تنبیه و نیش زبان خواهند توانست جلو انحرافات روانی کودک را بگیرند. اینگونه خانواده‌ها علاوه بر اینکه نمی‌توانند کار مثبتی به عنوان کامل بازدارنده از انحرافات در تربیت کودک خود انجام دهند بلکه یا باعث می‌شوند که ترس کودک به تدریج ریخته و کارهای خلاف خود را با جرات و جسارت بیشتری انجام دهد.

یا اینکه والدین را مثل دژخیم چاق به دست بالاتر خود احساس کرده و از ترس آنان بنابه مختصات زمانی و مکانی متوسل به دروغ گردد و کودکی که از ترس و اجبار فرامین والدین را می‌پذیرد و در این فرمان‌پذیری هیچگونه علایق عاطفی از خود بروز نمی‌دهد پایه‌های اخلاقی سست و نااستواری خواهد داشت و در غیاب والدین ، چون دیگر حضور ندارند برخلاف آنچه را که میل آنها بوده انجام خواهد داد و رفته رفته به طرف فساد اخلاقی که دروغ نیز یکی از آنهاست کشیده شده و به درجات پایین‌تر انسانی نزول پیدا خواهد کرد. بنابراین بهتر است والدین برای انجام کاری که از فرزندشان می‌خواهند قبل از آن که متوسل به جبر و خشونت شوند میل انجام کار را در دل کودک برانگیزانند تا در چنین صورتی لزوم خشونت نیز از بین رود.

کودک به خاطر ترس از کتک خوردن و خشونتهای والدین ، کم‌کم از آنان فاصله گرفته و خود را جدا احساس می‌کند و گاه گاه در بعضی از موارد توسل به دروغ می‌گردد زیرا احساس می‌کند که اگر راست بگوید والدین در اثر عصبانیت کتکش خواهند زد چوب اجبار و خشونت را کنار نهید و بگذارید کودکتان با داشتن کمی آزادی عمل و احساس استقلال خود را فرد محترمی در اجتماع خانوادگی به حساب آورد. دیگر در این صورت لزومی ندارد که او با دروغ گفتن به خانواده خود خیانت کرده باشد.

خودنمایی یکی از علل دروغگویی

بعضی از کودکان به خاطر خودنمایی متوسل به دروغ می‌شوند اینان کودکانی هستند که مورد توجه والدین و اطرافیان قرار نمی‌گیرند، هر کاری می‌کنند کسی ، نیست که مشوقشان باشد و به حسابشان بیاورد و یا لااقل بفهمد که آنان چه کاری می‌کنند و چه می‌گویند و چه می‌خواهند. پدر یا مادر به علت گرفتاری‌های شغلی یا مشکلات خانوادگی کاری به کار آنان ندارند و گوششان به حزف آنان بدهکار نیست و اطرافیان نیز به خاطر اینکه در کار دیگران مداخله‌ای نکرده باشند و یه به خاطر سایر ملاحظات و محصولات ، کاری کودکان دیگر نداشند.

بالاخره خیال می‌کند که حرفها یا کارهایش مورد پسند والدین یا اطرافیان نیست و به ناچار برای خودنمایی هرچه بیشتر متوسل به دروغ و مغلطه و اغراق شود. گاه دروغگوهای چنان شاخداری می‌گویند که موجب تحریکات منفی عصبی والدین می‌شود و گاه ، کارهایی را به دروغ به خود نسبت می‌دهد که از خود قهرمانی بسازد تا بدین وسیله بتواند توجه اطرافیان را به خود جلب نماید و گاه واقعا دست به کارهای خطرناکی می‌زند که با جثه و سن و سالش جور درنمی‌آید.

آنچه که مسلم است اینها همه به خاطر خودنمایی و جلب توجه والدین و اطرافیانی است که اعتنایی به کودک ندارند بنابراین بهتر است کودکان را محترم بدانیم، به حرفهای آنها هرچند که بیجا و بی‌موقع هم باشد گوش فرا دهیم کارهایی را که هر چند به ظاهر کوچک انجام می‌دهند به دیده تحسین و تکریم بنگریم. مشوقشان باشیم تا بعدها کارهای بزرگتر و بهتری انجام دهند، هر از چندگاه و به مناسبتهای مختلف در پیش دیگران تعریف و تمجید تشویق آمیزی از آنها نیابیم.

برای مشاهده مطالب بیشتر اینجا را کلیک نمایید.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۱۱
heiroo com